کتابی نظری و خواندنی درباره اطلاعات و اطلاع شناسی است. مطالعه آن را به تمام کتابداران و اطلاع رسانان و متخصصان علوم اطلاعات و ارتباطات و نیز علاقمندان به مباحث علم و دانش توصیه می شود.
بخشی از مطالب کتاب:
علم اطلاعرساني , طبق تعريف, علمي است كه به بررسي مسائل مربوط به گردآوري, ذخيره و بازيابي, و توزيع و اشاعة اطلاعات ميپردازد. اين علم, نظير هر علم ديگري داراي درونمايه و موضوع مشخّصي است كه به دليل همين درونمايه از ساير علوم متمايز ميگردد و مرزها و داد و ستدهاي آن با حوزه¬هاي ديگر نيز روشن مي شود. اين درونمايه و موضوع در معناي عام آن «اطلاع» يا «اطلاعات» است؛ هم چنان كه «جامعه» موضوع علم جامعه¬شناسي و «روان» موضوع علم روان شناسي, و «زبان» موضوع علم زبانشناسي است. بديهي است كه هيچ يك از اين حوزهها نميتواند بدون شناخت و تعريف چارچوب موضوع و درونماية آن علم به توجيه روشها و رويّهها, اسباب و ابزارها, و اهداف و غايتهايي كه در آن علم مطمح نظر است بپردازد.
عنصري كه در فرايند گردآوري, ذخيره و بازيابي, و توزيع و اشاعة مورد اشاره در تعريف علم اطلاعرساني پيوسته حضور دارد «اطلاعات» است؛ و تا زماني كه اطلاعات به عنوان دستماية اين فرايند روشن نباشد, آنچه صورت ميگيرد از انضباط علمي لازم برخوردار نخواهد بود و كمّ و كيف كار هيچ يك از اين مراحل را نيز نميتوان ارزشيابي كرد.
بنابراين, لازم است كه اطلاعات هم از لحاظ ساختار و هم از نظر مفهوم شناخته و تبيين شود. مطالعه «اطلاعات» به منظور شناخت چارچوب و تشخيص ابعاد و وجوه آن(اينفورمولوژي , 2007) خود مبحث مستقّلي است كه,دراينجا,«اطلاعشناسي» (اينفورمولوژي) ناميده شده است و به نظر مي¬رسد كه مي¬توان از آن به عنوان مبحثي بنياني در علم اطلاع¬رساني ياد كرد. اطلاعشناسي نه با علم اطلاع¬رساني ترادف موضوعي دارد و نه با نظريه¬هاي مربوط به اطلاعات (حرّي, 1372), بلكه همگي جزو مفاهيم مورد مطالعه آن هستند.
موكي و ديگران (2000) مفهوم اطلاع¬شناسي را يكي از مفاهيم مربوط به رويكرد سيستمي عمومي مي¬دانند و معتقدند كه مسئله كلي اطلاع¬شناسي وحدت دانشي است كه در چارچوب جريان¬هاي علمي كسب مي¬شود و اصول ورويكردهاي متفاوتي را براي مطالعة محيط ما ارائه مي¬دهد. هدف كلي اطلاعشناسي, از نظر آنان, اين است كه انواع معرفت را معنايي واحد ببخشد.
اوتن و دبونز (1374) اطلاع¬شناسي را (كه با برابرنهادة ديگري به كار برده¬اند), به عنوان يك فراعلم , "بررسي و مطالعه اصول بنياني ساخت و كاربرد اطلاعات" تعريف مي¬كنند (ص 18)؛ هر چند در جاي ديگر (ص 21) تأكيد ميكنند كه "براي اطلاع¬شناسي, اطلاعات به خودي خود, و نه كاربرد آن, مسئله اصلي است". با اين همه, بنياني بودن و وحدت بخشي از نكات مهمّي است كه در بحث اين دو نويسنده نيز مطرح است.
آنچه شايان توجه است اين است كه جست و جو براي يافتن اصول بنياني و اساس مشترك, به عنوان رسالت اصلي اطلاع¬شناسي در هر سه نقطه نظر پيشگفته كاملاً مشهود است. امّا به منظور دست يافتن به اصول اوليه, خود اطلاعات به عنوان پديده¬اي بنياني مي¬بايست مورد بازشناسي قرار گيرد.
مفهوم "فضا" در اطلاع¬شناسي مورد نظر موكي نقشي كليدي دارد. از ديدگاه وي, هر شيء يا پديده, "فضا"ي خاصّي است و مي¬توان آن را مستقل و در كنار فضاهاي ديگر و با توجه به وضعيت چارچوبي كه بستر آن را تشكيل ميدهد باز شناخت. بنابراين, انواع گوناگون حوزه ها و نظام هاي مادّي, و نيز كلية فرايند هاي طبيعي يا ساختگي, تعامل ها, انديشه هاي مختلف, ونتايج آنها را مي توان با استفاده از منطقي واحد و در بستر معنايي واحد مطالعه كرد (موكي و ديگران,2000). بدين ترتيب, هرگاه هر شيء يا پديده را "فضا" تلقي كنيم و مجموعة عناصر و خصيصه هاي پيراموني و دروني آن را "وضعيت" آن فضا بدانيم, "اطلاعات" از ديدگاه اطلاعشناسي چيزي جز "وضعيت فضا" نيست.
از نظر وی, اين تعريف چند مزيت دارد: 1) هر نوع اطلاعات را مي توان با استفاده از "فضا"ي آن شناسايي كرد؛ از قبيل اطلاعات مبنايي, اطلاعات ساختاري, و اطلاعات كاركردي؛ 2) اطلاعات را مي توان به تناسب ميزان پيشرفتگي تقسيم كرد, مانند اطلاعات هنجارين (استاندارد) و اطلاعات واقعي؛ و 3) هر نوع اطلاعات را مي توان مدلي رياضي دانست و آن را با كمك فرمول هاي مربوط رمزگشايي كرد (موكي, 1994).
بدين¬ترتيب, مي توان مفهوم واحد اطلاعات را شامل دو شاخه دانست: مبناي نخستين شاخه آن است كه اطلاعات را چگونگي آرايش وضعيت فضا بدانيم. طبق اين تعريف, مي¬توان انواع گوناگون مدل¬هاي منطقي و رياضي را به عنوان ابزاري براي شناسايي اطلاعات و رمزگشايي آن به كار برد؛ در شاخة دوم, اطلاعات به چگونگي محتواي وضعيت فضا تعبير مي شود. اين تعبير اجازه ميدهد كه از مدل¬هاي منطقي و رياضي فراتر رفته به مدل¬هاي معناشناختي دست يابيم. جمع برخي عناصر اين دو شاخه سبب مي¬شود كه چنين تعريفي به دست آيد: اطلاعات كليتي از ويژگي¬هاي محتمل "فضا" و همبستگي دروني آنهاست. كلية تعاريف اطلاعات كه به ويژگي¬هاي ساختاري مربوط مي¬شود متعلق به شاخة نخست و تعاريفي كه به وجه محتوايي مي¬پردازد متعلق به شاخة دوم است (موكي و ديگران, 2000).